جدول جو
جدول جو

معنی ریم آلود - جستجوی لغت در جدول جو

ریم آلود
چرک آلود، چرکین، کثیف
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گریه آلود
تصویر گریه آلود
اشک آلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرم آلود
تصویر شرم آلود
شرمنده، شرمگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غم آلود
تصویر غم آلود
غمناک، اندوهگین، برای مثال فسرده دلان را در آرد به کار / غم آلودگان را شود غم گسار (نظامی۵ - ۷۶۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشم آلود
تصویر خشم آلود
خشمناک، غضبناک، برآشفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخم آلود
تصویر اخم آلود
ویژگی چهرۀ آلوده به اخم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریخ آلوده
تصویر ریخ آلوده
ریغو، انسان یا حیوانی که اسهال و شکم روش داشته باشد و خود یا دیگری را آلوده سازد، ریخو، ریخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیه آلود
تصویر پیه آلود
پیه دار
فرهنگ فارسی عمید
(شُ دَ / دِ)
می آلوده. آلوده به شراب:
عیبم بپوش زنهار ای خرقۀ می آلود
کان پاک پاکدامن بهر زیارت آمد.
حافظ.
حافظ به خود نپوشید این خرقۀ می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را.
حافظ.
، مخمور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ زَ دَ / دِ)
موم آلوده، آلوده به موم، عسل یا هر چیز که به موم آلوده باشد، رجوع به موم شود، موم اندود، مشمع، (یادداشت مؤلف)، رجوع به مشمع شود
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ / دِ)
داغدار شده از گریه و اشک. (ناظم الاطباء) :
تماشای گل و شبنم گوارا باد بر بلبل
که بوی گل نمی ارزد به روی گریه آلودش.
صائب (از آنندراج).
این زمان افسرده ام صائب و گرنه بیش از این
میچکد آتش ز چشم گریه آلودم چو شمع.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دی بَ)
شرمنده و شرمگین و خجل و شرمنده روی. (ناظم الاطباء) :
روی شرم آلود او زیور نمی گیرد به خود
شبنم بیگانه را ره نیست در بستان او.
صائب تبریزی (از آنندراج).
چشم شرم آلود او را مردمک چون مهر شرم
از پریشان گردی نظاره دارد درحصار.
صائب تبریزی (از آنندراج).
رجوع به شرم آلوده شود
لغت نامه دهخدا
بسیارپیه: و آن زن که شیر او دهد ... شیر او پاک و پسندیده باید و زن تندرست و بسیار خون و گوشت آلود نه پیه آلود، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ)
غضبناک. خشمناک. (ناظم الاطباء) (آنندراج). خشمگین. غضب آلود. مغضب. (یادداشت بخط مؤلف) : روباهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود. (تاریخ بیهقی).
قلاده نیم گسل گشت و شیر خشم آلود.
اثیرالدین اخسیکتی.
وحشی تیزچنگ خشم آلود
کز دم آتشین برآرد دود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
آلوده به خیم، قی آلود، (یادداشت مؤلف)، چرکدار، چرک، کثافت دار، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ / رِ)
مرطوب. خیس. کنایه از چشم گریان
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
غم آلوده. غمناک. اندوهگین. غم آلوده. رجوع به غم شود:
ما از عراق جان غم آلود میبریم
وز آتش جگر، دل پردود میبریم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
گریه آلوده: تماشای گل و شبنم گوارا باد بر بلبل که بوی گل نمی ارزد بروی گریه آلودش. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرم آلود
تصویر شرم آلود
شرمگین شرمنده
فرهنگ لغت هوشیار
بسیار پیه: و آن زن که شیر او دهد 000 شیر او پاک و پسندیده باید و زن تندرست و بسیار خون و گوشت آلود به پیه آلود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشم آلود
تصویر خشم آلود
غضبناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غم آلود
تصویر غم آلود
غم آلوده آهنگ غم آلودی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخم آلود
تصویر اخم آلود
چهره ای که اخم و چین و آژنگ بر آنست آلوده به اخم و در هم کشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
اسرارآمیز، رازآلود، رازناک، مرموز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خشمگین، خشمناک، خشم آمیز، خشم آگین، عصبانی، عصبی، غضبناک، غضب آلود، قهرآلود
متضاد: مهرآلود
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اخم رو، اخمو، ترشرو، عبوس
متضاد: گشاده رو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زهرآگین، زهرآلود، زهردار، سمدار، سمی، شرنگ آمیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد